مبانی نظری دلبستگی به خدا

هر کودکی که متولد می شود، برای بقا و زنده ماندن، از لحاظ جسمی و عاطفی نیاز به مراقبت دارد. قبل از جنگ جهانی دوم، تامین تغذیه، سلامت جسمی، پوشاک از جمله مسائل مهم زندگی بشمار می رفت، اما بعد از آن، جان بالبی ماموریت پیدا کرد که وضعیت روانی کودکان بی‌خانمان پس از جنگ را مورد ارزیابی قرار دهد. نتایج تحقیقات او دریچه جدیدی را در حوزه سلامت روان کودکان و بزگسالان گشود. بالبی در بررسی‌های خود به این موضوع پی برد که روابط عاطفی‌ای که کودکان در سال‌های اولیه‌ی زندگی با مراقبین اصلی خود، مانند والدین برقرار می‌کنند، تاثیر چشم گیری در رشد اجتماعی، عاطفی و فکری آنها داشته و آن را "سبک دلبستگی" نامید (رمضانی، 1402).

براساس این نظریه هر نوزادی از آغاز تولد تا 2 سالگی نوعی از دلبستگی و رابطه‌ای با مراقبین اصلی خود ایجاد می‌کند که مثل یک تکیه‌گاه امن برای او محسوب می‌شوند و این ارتباط بر میزان اعتماد بنفس، انعطاف‌پذیری، روابط اجتماعی و عاطفی او در آینده تاثیر می گذارد. کلید اصلی در موضوع دلبستگی و وابستگی "نیاز به امنیت" هست که همه انسان‌ها به آن نیاز دارند؛ از این رو دلبسته می‌شوند تا بتوانند آن را تجربه کنند (بالبی[1]، 1979؛ به نقل از رمضانی، 1402).

دلبستگی، عبارت است از ارتباطی خاص میان نوزاد و مراقب او که هدف آن امنیت بخشی و مراقبت از کودک است. هدف دلبستگی لزوما سرگرم کردن کودک، غذا دادن به او، وضع محدودیت و آموزش دادن مهارت به کودک نیست (این موارد نقش‌ها و وظایف والدین هستند)، بلکه دلبستگی مراجعه کردن و بازگشت کودک به مراقب برای به دست آوردن احساس امنیت و آرامش است، منبعی که با وجود او کودک می‌تواند به اکتشاف محیط بپردازد و در صورت لزوم، برای بازیافتن آرامش و امنیت، به او بازگردد (گیلات[2] و همکاران، 2021).

رفتار دلبستگی، رفتاری است متمایز، افتراقی و عاطفی که با یک شخص یا موضوع برقرار می‌شود و هدف آن، برانگیختن پاسخی از جانب مراقب است. هسته‌ی نظریه‌ی دلبستگی براساس نیازهای بیولوژیکی بنیان گذاشته شد که نزدیکی هیجانی و فیزیکی کودک به مراقب را فراهم می‌کند. نیاز کودک به نزدیکی فیزیکی به مراقب، صرفا به این علت نیست که می‌خواهد امنیت عاطفی خود را تأمین کند، بلکه نوزاد با این کار بقای خود را تضمین می‌کند. در محیط طبیعی که اجداد انسانی ما باید خود را با آن وفق می‌دادند، شکارچیان و دیگر خطرات محیطی وجود داشت؛ جدا شدن کودک از مراقب، حتی برای دقایقی، زندگی او را تهدید می‌کند. پس آنچه بالبی سیستم دلبستگی می‌نامد، از طریق تکامل، شانس بقا و ادامه نسل را بیشتر می‌کرد (هولمس[3]، 2014).

 


[1] Bowlby

[2] Gillath

[3] Holmes