فرسودگی شغلی یا کارزَدگی را از لحاظ لغوی میتوانیم تحلیل قوای روانی که گاهی با افسردگی همراه هست و از تلاش برای کمک به بیماران روانی یا افراد تحت فشار روانی ناشی میشود تعریف کرد . فرسودگی شغلی نشانگان خستگی مفرط عاطفی به دنبال سالها درگیری و تعهد نسبت به کار و مردم هست. به عبارت دیگر فرسودگی شغلی خستگی فیزیکی، هیجانی و روانی به دنبال قرار گرفتن طولانی مدت در موقعیت کار سخت هست.این نشانگان حالتی است که در آن قدرت و توانایی افراد کم و رغبت و تمایل آنها برای انجام کار و فعالیت کاهش پیدا میکند(محمدی و همکاران،1391).
فرسودگی شغلی پیامدی از فشار شغلی دایم و مکرر است. بدین ترتیب که شخص در محیط کارش به علت عوامل درونی و بیرونی احساس فشار میکند و این فشار، پیوسته و چندینباره بوده و سرانجام به احساس فرسودگی تبدیل میگردد. فرسودگی شغلی به عنوان فقدان انرژی و نشاط تعریف میشود و شخص دچار فرسودگی شغلی احساس کسالتانگیزی را نسبت به انجام رفتار شغلی نشان میدهد. شخصی که مسئولیتهای همستیزنده و همزمانی دارد، این احساس را خواهد داشت که به چند جهت کشیده میشود. این امر به خستگی از کار و سرانجام فرسودگی شغلی خواهد انجامید(موسوی پور و همکاران،1386).
اولین آسیب فرسودگی شغلی، رنج بردن از فرسودگی بدنی همچون سردرد، تهوع، کمخوابی، و تغییراتی در عادات غذایی است. فرسودگی عاطفی همچون افسردگی، احساس درماندگی، احساس عدم کارآیی در شغل خود و همچنین ایجاد نگرشهای منفی نسبت به خود، شغل، سازمان و به طور کلی نسبت به زندگی پیامدهای بعدی کارزدگی هستند. هر چند استفاده از واژه فرسودگی روانی یا فرسودگی شغلی به صورت گسترده از دهه ۷۰ میلادی رواج یافت اما همین واژه را می توان در رمانی از گرینی مشاهده کرد. وی در این داستان به بررسی زندگی معماری می پردازد که در اثر خستگی روانی و احساس یاس و ناامیدی، شغلش را ترک گفته و به جنگل های آفریقا پناه می برد (روشن،1390).