آمیختگی شناختی یکی از شش فرایند اصلی از پذیرش و تعهد درمانی است. در این مدل، فاصله از افکار به عنوان گسلش شناختی مطرح میشود و روند مبارزه خود را آمیختگی شناختی میگویند که تمایل برای رفتار بیشازحد تحت تأثیر شناخت است (صمدیفرد، نریمانی، آقاجانی و بشرپرو، 1400). آمیختگی شناختی موجب میشود رفتار و تجربه بر دیگر منابع تنظیم رفتاری حاکم شوند و فرد نسبت به نتایج مستقیم، حساسیت کمتری پیدا کند (خاکشور شاندیز، سوداگر و عنانی سراب، 1399). ماهیت فرآیند آمیختگی بدینصورت است که افراد را به سوی از دست دادن تماس با زمان حال نه تنها از جهت تماس اجتماعی و فیزیکی بلکه تماس روانشناختی سوق میدهد. هیز، استروسال و ويلسون[1] (۲۰۱۱) آمیختگی شناختی را به عنوان درگیری مفرط با افکار دشوار بهنحویکه گویی آنها واقعیت را به نمایش میگذارند، تعریف کردند. بهعنوانمثال فرد در واکنش به افکاری مانند " من به هیچ دردی نمیخورم" یا " تا چند ثانیه دیگر دچار حملات وحشتزدگی میشوم" به گونهای برخورد میکند که انگار این عبارات، اتفاقات حقیقی و اجتنابناپذیری هستند. درآمیختگی شناختی افراد به افکار خود به نحوی پاسخ میدهند که گویی آنها اتفاقات و موقعیتهایی فیزیکی و عینی هستند و تنظیم هیجان و رفتار آنها را به نحوی به هم میریزند که تمامی احتمالات و افکار دیگر را به طور کامل حذف میکنند (کوکسونه[2]، ۲۰۱۶).
[1] Hayes, Strosahl& wilson
[2] Cookson