اهداف را می توان به عنوان جنبه های داخلی یا خارجی عملیاتی کرد که فرد را به دیدن انتخابهای بیشتر یا کمتر در محیط خود راهنمایی میکند (کوردوا و لپر، 1996). انتخاب آزاد را میتوان از طریق اصرار شرکت کنندگان بر روی یک کار آزمایشی مطابق با انتخاب خود، از طریق پارادایم انتخاب آزاد دستکاری کرد (چن و رایزن، 2010). الیوت و هاراکیویچ (1996) پیشنهاد میکنند که افراد ممکن است به دلیل مقایسه اجتماعی، انتخاب کمتری در تکمیل یک کار در یک سناریوی عمومی ببینند، که ارزش انتخاب آزاد را بر انگیزه درونی برجسته میکند. کلاس درس یا محیطهای عمومی انگیزه درونی را در مقایسه با الگوی انتخاب آزاد بدتر میکند، که یک شرکت کننده را مجبور میکند یک کار را به طور خصوصی انجام دهد. حتی زمانیکه افراد انتخاب میکنند که روی چه وظیفهای کار کنند، ممکن است انواع مختلفی از اهداف را دنبال کنند، اهداف رویکردی یا اجتنابی. اهدافی که استانداردهای عملکردی خاص را در بر میگیرند (مانند «سایر شرکت کنندگان خوب عمل کردهاند») به احتمال زیاد یادگیری را افزایش میدهند . خود ارزیابیها را فعال میکنند تا اهداف کلی. اهداف خاص باعث افزایش خودکارآمدی میشود زیرا سنجش پیشرفت برای شرکتکنندگان آسانتر است. دوک و لگت (1988) صرف نظر از اینکه آیا افراد توانایی خود را بالا یا پایین میبینند، پافشاری میکنند و تلاش میکنند زیرا معتقدند که این تلاش در زمانی که تحت یک هدف خاص (تسلط یا عملکرد) قرار دارند به جای یک هدف کلی، تواناییهای آنها را افزایش میدهد. بنابراین، یک شرط هدف تسلط ممکن است به طور مثبت بر خودکارآمدی تاثیر بگذارد، یا شاید حتی بر نوع انگیزه در طول زمان به دلیل تداوم تاثیر مثبت بگذارد (الیوت و استوری، 2017).