اکثرمردم تصوراتی از مشاغل مختلف دارند که نیروی کار یک کشور را تشکیل میدهند. آنها درک کلی از مهارتها، دانش و تواناییهای لازم برای انجام وظایف در مشاغل مختلف دارند. مهمتر از آن، افراد آگاهانه مشاغل مختلف را بر اساس پرستیژ در فهرست سلسله مراتبی قرار میدهند. تریمن (1977) نشان میدهد که این مقایسه آگاهانه پرستیژ پیامدهایی بر توانایی شغلی برای جذب و حفظ نیروی کار واجد شرایط دارد. برای دههها، پرستیژ شغلی مورد بررسی قرار گرفته است و نتایج نشان میدهد که تفاوتهای قابل توجهی در موقعیت اجتماعی مشاغلی که بازار کار را تشکیل میدهند، وجود دارد (پایک، 2014). بسیاری از این تحقیقات نشان میدهد که فارغالتحصیلان دانشگاه به طور کلی نسبت به ادراکات اجتماعی حساس هستند و به دنبال مشاغل معتبرتر سوق داده داده میشوند. اغلب، این زمینهها فاقد پاداشهای ملموسی هستند که جامعه برای سنجش پرستیژ استفاده میکند. روابط بین درآمد و اعتبار یک شغل، رتبه اجتماعی افراد وشاید ارزشی را که جامعه برای شغل آنان قائل است روشن میکند (ژان[1]، 2015؛ کلیمک[2]، 2019). پرستیژ شغلی یک «ترتیب رتبهای» از شغل را فراهم میکند و به وضعیت اقتصادی (یعنی جایگاه اجتماعی و طبقه اجتماعی) وابسته است، زیرا سطح عمومی موقعیت اجتماعی افراد یک شغل خاص را اندازهگیری میکند (هاوزر و وارن، 1997). ماکس وبر (1922) این نظریه را مطرح کرد که وضعیت، به این معنا، منبع مشخصی از نابرابری بر اساس توانایی ایجاد «دعای موثر برای احترام اجتماعی» است (ایریس[3] و همکاران، 2022). بنابراین، نظم اجتماعی مبتنی بر باورهای فرهنگی است. برتری و فرودستی اجتماعی، در مقابل، هر چند نه به شیوهای متناقض، تا جایی که ساختار طبقات اجتماعی دقیقا با تفاوتهای ثروت تعریف میشود. به این معنا، پرستیژ شغلی یک وضعیت اجتماعی است که توسط ارزشگذاریهای اجتماعی خاص تاریخی از انچه که « خوبی» را تشکیل میدهد، مستقل از حوزه مادی، تعریف میشود.این یک «تخمین اجتماعی از افتخار» چند بعدی است که این احتمال را نشان میدهد که یک بازیگر شغلی به دیگری احترام میگذارد، معیار مهمی، علاوه بر طبقه اجتماعی، از برجسته بودن مرزهای اجتماعی به طور کلی درک شده که پویایی گروههای اجتماعی را تنظیم میکند (فریلند و هوی، 2018).
[1] . Zhan
[2] . Klimek
[3] . Iris