مبانی نظری مدیریت سود

مدیریت سود یکی از موضوعات مهم در مطالعاتی که در حوزه­ی مالی و حسابداری انجام می‌شود، می‌باشد. از اوایل قرن بیستم تحقیقات مختلفی توسط محققان و صاحب‌نظران رشته‌های مالی و حسابداری در زمینه مدیریت سود شکل گرفته است. این مطالعات از زوایای مختلف و با اصطلاحات متفاوتی همچون هموارسازی سود، دستکاری سود و در نهایت مدیریت سود به این موضوع  پرداخته­اند. تمرکز ادبیات اولیه در این زمینه، تمایز بین دو فرضیه رقیب بوده است. فرضیه مکانیکی که در دهه 1960 میلادی در ادبیات حوزه حسابداری رایج بوده، بیان می‌کند که استفاده‌کنندگان از اطلاعات صورت­های مالی، از منبع اطلاعاتی دیگری غیر از این گزارش‌های مالی، استفاده نمی‌کنند و سرمایه‌گذاران با توجه به اطلاعات منعکس‌شده در صورت‌های مالی، تصمیم‌گیری می‌کنند. در مقابل این فرضیه، فرضیه بازار کارا وجود دارد. این فرضیه در دهه 1970 میلادی بر تحقیقات مختلف حکمفرما بوده است و بیان می‌کند که قیمت­های بازار منعکس‌کننده تمام اطلاعات بازار است (مرادی و همکاران، 1397).

تاکنون تعاریف مختلفی از مدیریت سود ارائه شده است که برخی از آن‌ها در جدول (2-3) مشاهده می‌شود.

به طور کلی در ادبيات حوزه حسابداري تعریف مشخص و واضح از مدیریت سود مشکل است، زيرا مرز  بین تقلب‌هاي مالي و مدیریت سود کاملا مشخص نیست؛ ولي تفاوت­هاي مفهومي عمده‌ای بین این دو وجود دارد (مشایخی و حسین­پور، 1395).

هیلی و واهلن (1999) استدلال می‌کنند که مدیریت سود عملیاتی است که مدیران برای اعمال نفوذ در صورت‌های مالی یا ساختار معاملات به‌گونه‌ای رفتار می‌کنند که اطلاعات گزارش شده در صورت مالی را به منظور گمراه کردن سهامداران در مورد عملکرد اقتصادی اساسی شرکت یا برای تأثیرگذاری بر نتایج قراردادی که بیشتر به اعداد حسابداری متکی هستند، تغییر دهند. منظور از مدیریت سود، استفاده از روش‌های حسابداری است که صورت‌های مالی مطلوبی را تولید می‌کند که منعکس کننده وضعیت مالی و عملکرد مالی یک سازمان سالم است. این کار به این دلیل انجام می‌شود که صورت‌های مالی سالم می‌تواند نمای کلی از ثبات و پایداری موجود در سازمان باشد (ویشنانی[1] و همکاران، 2019).

 


[1]. Vishnani