مبانی نظری رضایت اجتماعی و رضایت اقتصادی مشتریان

در گذشته به­دلیل این­که میزان تقاضا بیشتر از میزان تولید کالا و خدمات بود، تولیدکنندگان و عرضه­کنندگان محصولات و خدمات بر این باور بودند که هر محصول یا خدمتی را که تولید یا عرضه کنند، مشتریان آن­ها را خواهند خرید. اما در دنیای رقابتی امروز، با رقابتی شدن بازار و افزایش دسترسی مشتریان به عرضه کنندگان مختلف، این مشتریان هستند که تصمیم می­گیرند چه کالا یا خدماتی با چه کیفیتی باید به آنان عرضه شود). در چنین شرایطی 91 درصد مشتریانی که رضایت آن­ها تأمین نگردد، دیگر هرگز از همان تأمین کننده خرید نخواهند کرد. این در حالی است که ضرر و زیان از دست دادن یک مشتری، در حکم فرار 100 مشتری دیگر نیز هست. به­همین دلیل، جلب رضایت مشتری و برآورده ساختن نیازهای وی در برابر رقبا، شرط اصلی موفقیت شرکت­ها است (زعیم[1]، 2010). از این رو سازمان­ها و بنگاه­ها تلاش می­کنند تا رضایت مشتریان خود را افزایش دهند. برای بهبود سطح رضایت مشتریان ضروری است ابتدا عوامل مؤثر بر رضایت مشتریان معین شود و سپس فعالیت­ها و منابع سازمان به­گونه­ای هدایت شود تا رضایت مشتریان بیش از پیش تأمین گردد. اگرچه مدل­های بسیاری برای سنجش رضایت مشتری ارائه شده است، به­دلیل این­که هر صنعت نیازهای خاص خود را دارد و به­خصوص به­دلیل تفاوت صنایع تولیدی و خدماتی، نیاز به ارائه مدل­های متناسب با صنایع خدماتی احساس می­گردد. آن­چه خدمات را از محصولات جدا می­کند، این است که اولاً خدمات ملموس نیستند و ثانیاً خدمت از ارائه کننده آن جدائی ناپذیر است و در نهایت این­که خدمات همگن هستند؛ بنابراین اندازه­گیری کیفیت خدمات کار بسیار پیچیده­ای است (ایدمیر و گرنی[2]، 2011).

هشت اصل بنیادی سرآمدی سازمان­ها عبارتند از: نتیجه­گرائی، مسئولیت پذیری اجتماعی، رهبری و ثبات هدف، مدیریت مبتنی بر فرآیندها و واقعیات، توسعه و مشارکت کارکنان، یادگیری، نوآوری و بهبود مستمر، توسعه شراکت­ها و مشتری مداری. براساس اصل مشتری مداری، سازمانی که می­خواهد سرآمد باشد باید ارزش پایدار برای مشتری ایجاد کرده و فراتر از انتظارات او عمل کند و بداند که مشتریان داوران نهائی کیفیت محصولات و خدمات سازمان می­باشند. به­دلیل این­که رضایت مشتری یک متغیر احساسی و نگرشی است یا به­عبارت دیگر، یک متغیر غیرمشهود می­باشد، تعاریف مختلفی از رضایت مشتری ارائه شده است. برای مثال، ژوران[3] (1989)، بیان می­دارد که رضایت مشتری حالتی است که مشتری احساس می­کند ویژگی­های محصول یا خدمت منطبق بر انتظارات اوست. نارضایتی نیز حالتی است که در آن نواقص و معایب محصول یا خدمت موجب ناراحتی، شکایت و انتقاد مشتری می­شود. این درحالی است که، لینگنفیلد[4] (1992)، رضایت مشتری را از لحاظ روان شناختی، احساسی می­داند که در نتیجه مقایسه بین محصولات و خدمات دریافت شده با نیازها و خواسته­های مشتریان و انتظارات اجتماعی در رابطه با محصول یا خدمت حاصل می­شود. بنا بر تعریف راپ[5] (1993)، رضایت مشتری یک دیدگاه فردی است که از انجام مقایسه­های دائمی بین عملکرد واقعی سازمان و عملکرد مورد انتظار مشتری ناشی می­شود. تاپفر[6] (1995)، بیان می­دارد که رضایت­مندی مشتری به نوع فعالیت تجاری یک سازمان یا به موقعیت سازمان در بازار بستگی ندارد بلکه به توانائی و قابلیت سازمان در تأمین کیفیت مورد انتظار مشتری بستگی دارد. الیور (1997)، اعتقاد دارد که رضایت­مندی مشتری یا عدم رضایت او برآمده از تفاوت بین انتظارات مشتری و کیفیتی است که دریافت نموده است که بر تصور از عملکرد محصول یا خدمت در مقایسه با انتظاراتی که قبل از خرید داشته است، تأکید دارد. از دیدگاه وی، رضایت­مندی قضاوتی است در مورد این­که آیا ویژگی یک محصول یا خدمت یا خود محصول یا خدمت یک سطح لذت بخش کامیابی مربوط به مصرف را فراهم کرده است یا خیر. رضایت به تفاوت ادراک شده بین انتظارات قبلی و عملکرد دریافتی بعد از مصرف محصول یا دریافت خدمت اطلاق می­شود، به عبارت دیگر رضایت مشتری از مقایسه انتظارات مشتری با عملکرد عرضه کننده و کالا یا خدمت حاصل می­شود؛ به این معنا که وقتی عملکرد در سطح انتظارات نیست نارضایتی رخ می­دهد.

 


[1] . Zaim

[2] . Aydemir and Gerni

[3] . Zhoran

[4] . Lingenfeld

[5] . Rop

[6] . Topfer