مبانی نظری مهارت های مثبت اندیشی

در طی دهه گذشته مثبت اندیشی به یکی از گرایش‌های عمده در روان‌شناسی تبدیل شده و به سرعت جایگاه مناسبی در این رشته یافته است. سرعت این روند در تبدیل شدن به یک رویکرد واقعی و مبتنی بر شواهد با تاریخچه هیچ روند دیگری قابل مقایسه نیست. این سرعت به ویژه در زمینه روش ها و مداخلاتی که ابداع شده و در تفکر مثبت مورد استفاده قرار گرفته چشمگیر است. اتخاذ مداخلات مثبت اندیشی با هدف بهبود کیفیت زندگی که رضایت از زندگی بیشتر، شادی و نشاط، در عین حال دستیابی به خوشبختی (حس بهزیستی روانی) و بیان راه آسان شاد بودن است. گسترش این کاربردها به جایی رسیده است که در چند سال اخیر از درمان های مثبت‌گرا صحبت می‌شود (بمپوری و همکاران، 1400).

برای درک این مداخلات و در نظر گرفتن نتایج مطالعات بر اساس آنها، ابتدا لازم است تفکر مثبت، ماهیت و اصول آن شناخته گردد. به همین مناسبت ابتدا به پیشینه، تعریف و زمینه های عملی و پژوهشی حوزه اشاره کرده و سپس اصول مثبت اندیشی و راهکارهای آن برای همگان بیان گریده است. رابطه بین افکار، احساسات و رفتارهای خود را درک کرده و با انجام تمرین های مختلف می توانند به جای ناامیدی، انفعال و بدبینی، رویدادها را به گونه ای گمراه کننده تفسیر کنند و با آنها برخورد سازنده ای داشته باشند.

کریستوفر پترسون[1] (2009) بر این باور است که مثبت اندیشی گذشته ای طولانی و سابقه ای بسیار زیادی دارد. در همین راستا، او معتقد است که اگرچه این رشته توسط مارتین سلیگمن[2] در سال 1999 ابداع شد، اما پیش از آن در آثار روان‌شناسانی مانند آبراهام مزلو[3] و آثار او وجود داشت که در آن از جنبه‌های خلاقیت و خودشکوفایی صحبت کرده است و به جنبه های مثبت اندیشی در فرد و در روان‌شناسی تاکید شده است. با این حال، آنچه به عنوان تفکر مثبت شناخته می‌شود به طور خاص در سال 1999 توسط سلیگمن آغاز گردیده و از سال 2010 با اختصاص یکی از شماره‌های مجله روان‌شناسی آمریکایی در ادبیات روانشناسی وارد گردید (علی نقی‌پور، 1402).

زمانیکه جنگ جهانی دوم پایان یافت، بسیاری از مردم در کشورهای مختلف به ویژه کشورهای اروپایی به دلیل خطرات آن در رنج و استرس بودند. در ایالات متحده، روانشناسانی که در طول جنگ جهانی اول و دوم در ارتش خدمت می کردند، با افراد زیادی روبرو شدند که به کمک روانی نیاز داشتند. مقامات اداره کهنه سربازان را برای مدیریت مشکلات سلامت روان جانبازانی که از جنگ جهانی دوم باز می‌گردند و بلافاصله پس از آن برای کهنه سربازان جنگ کره، جنگ ویتنام و غیره ایجاد کردند. این بخش از روانشناسان برای کمک به جانبازان با سلامت روان و مسائل بهداشت روانی مرتبط با جنگ استفاده می‌کند و در طول مسیر، نحوه آموزش روانشناسان را هدایت می‌کند (دینر[4]، 2009).

مؤسسه علوم بهداشت روان قبل از جنگ جهانی دوم در ایالات متحده تأسیس شد، اما پس از جنگ، مسیر خود را به روانشناسان پژوهشی تغییر داد که با سرمایه گذاری سرمایه های هنگفت تحقیقاتی به بررسی و درمان بیماری های روانی می پردازند. وظیفه اصلی روانشناسی در 50 سال گذشته اندازه گیری، شناسایی و درمان بیماری های روانی بوده است، و این علاقه توسط 70856 مقاله سلیگمن در مورد افسردگی در روانشناسی از سال 1887 با تعداد 70856 مقاله در مورد حمایت می‌شود. اما تلاش‌ها برای شناسایی، اندازه‌گیری و درمان بیماری‌های روانی، روانشناسی را به «آسیب‌شناسی[5]» تبدیل کرده است، اما با فواید بسیاری، از جمله درمان صدها هزار انسان نیازمند روان درمانی و کشف و ایجاد صدها هزار درمان و کنترل علائم روانپزشکی، به ویژه کشف و ظهور درمان های قطعی مختلف برای حداقل 14 اختلال اساسی روانپزشکی نشان داده شده است (علی نقی‌پور، 1402).

 


[1] Peterson

[2] Seligman

[3] Maslow

[4] Diener

[5] Pathology