مبانی نظری توانمندسازی

اختیار یا قدرتی است که به کسی داده می‌شود تا کاری انجام دهد یا فرایند قوی‌تر شدن و اعتماد به‌نفس‌تر شدن، به‌ویژه در کنترل زندگی و مطالبه حقوق خود است. توانمندسازی ساده است و به یک چیز بر می گردد، یعنی انتخاب ها. آزادی انتخاب در زندگی یا داشتن گزینه هاست. شما می توانید انتخاب کنید که از این راه یا مسیر دیگر بروید. شما می توانید انتخاب کنید که به مدرسه بازگردید یا شغل را انتخاب کنید (زاپی[1]، 2013). برنارد ژوو[2] (2006) بیان کرد که توانمندسازی، برای عملیاتی شدن، مستلزم ایجاد جوامعی است که کنشگران اجتماعی را که با همین مشکل روبرو هستند، گرد هم می آورد.

توانمندسازی اعطای قدرت بیشتر به افراد یا گروه ها برای تأثیرگذاری بر مسائل اجتماعی، اقتصادی، سیاسی یا زیست محیطی است که با آن مواجه هستند. این مفهوم در مدیریت شرکت ها و سازمان ها کاربرد پیدا می کند که در آن به منظور جلب مشارکت کارکنان در جستجوی کارایی کلی فرآیندهای عملیاتی اجرا می شود. در شکل جمعی، توانمندسازی در ساختارهایی مانند تیم های تولید نیمه مستقل یا حلقه های کیفیت جستجو می شود. در شکل فردی، مدیریت یک شرکت به دنبال کسب توانمندی از طریق تفویض اختیار یا تمرکززدایی است که اغلب با ایجاد یک مدیریت بر اساس هدف (MBO)[3] تحقق می یابد. توانمندسازی شامل یک تغییر پارادایم است که در آن کاربر «در داخل» درگیر است. جامعه ای که در آن یک شهروند کامل است. خدمات بهداشت روان باید به گونه ای پیکربندی شوند که از استقلال آنها حمایت کنند نه اینکه نقش سنتی بیمار را تداوم بخشند. برخی از مطالعات روابط بین مفاهیم توانمندسازی و سلامت روان را بررسی می کنند. سلامت روان به عنوان توسعه انتخاب، کنترل و ادغام جامعه و به دست آوردن منابع ارزشمند تعریف شده است و تحقیقات شاخص های هر یک از این ویژگی ها را شناسایی کرده است. فرآیندهای توانمندسازی در سطوح مختلف بهبود سلامت روان را تسهیل می‌کند (نلسون و همکاران[4]، 2001).

 


[1] . Zappi

[2] . Bernard Jouve

[3] . management by objective

[4] . Nelson et al