مبانی نظری تجربه شکست

نیاز به عشق یا دلبستگی، بنیادی ترین نیاز روانی و بیولوژیکی آدمی است (عباس‌پور و همکاران، 1402). ناکامی ناشی از شکست در روابط عاشقانه و عشق، از شایع‌ترین و عمیق‌ترین تجربه های سوگ و فقدان است. قطع یک رابطه عاطفی، زمانی که به دلیلی غیر از مرگ رخ بدهد، شکست عاطفی نامیده می‌شود. در افراد مبتلا به شکست عاطفی، مشکلات اضطراب، افسردگی و بعد از آن افکار دیگرکشی، وسواس، ترس، سوء ظن، بی اشتهایی روانی، اختلال‌های روان تنی، نفرت و استفاده مفرط از برخی مکانیزم های دفاعی مثل (انکار و خیال‌بافی) دیده شده است. از این‌رو، شکست عاطفی می‌تواند مهارت های برقراری تعامل سالم و موفق فرد با دیگران را به میزان قابل توجهی کاهش دهد (پکوک و همکاران، 1403).

شکست عاطفی یکی از شایع‌ترین و عمیق‌ترین تجربه‌های فقدان و سوگ در ناکامی ناشی از فروپاشی روابط عاشقانه تجربه می‌شود. از دست دادن موضوع عشق یکی از بزرگترین ضربه هایی است که می‌تواند برای افراد اتفاق بیفتد. ویژگی‌های اساسی این نشانگان تأثیر بر همه جنبه‌های زندگی افراد است به علاوه این شکست عاطفی اغلب به عنوان یک شوک تجربه می‌شود چرا که انتظارات فرد از رابطه و ایمن بودن آن را به شدت نقص می‌کند. در واقع همانطور که آغاز یک رابطه معمولاً با احساس پذیرش و هیجان‌های مثبتی از قبیل شادی لذت همراه است پایان رابطه هم با احساس طردشدگی فقدان و هیجان‌هایی از قبیل اضطراب خشم و حسادت ناامیدی و تنهایی همراه خواهد بود بنابراین شکست در روابط عاطفی افراد را دچار آسیب های عمده می‌کند که در برخی از موارد غیرقابل جبران هستند. بنابراین به نظر می‌رسد روابط عاشقانه و شکست های عشقی نقش مهمی در بهداشت روان افراد، ایفا می‌کنند (قوامی و همکاران، 1402).

طلاق در لغت به معنای جدا شدن و فاصله گرفتن نیز آمده است و عاطفه به معنای هیجان، احساس و مجموعه‌ای از هیجانات مثبت و منفی است. حال اگر در فضای زندگی زوجین، بین عواطف انسانی و نیازهای آنها فاصله ایجاد شود تا جایی که نتوانند نیازهای عاطفی خود را در قالب‌های مختلف بروز داده، تقویت و ارضا کنند، دچار شکست عاطفی شده‌اند. شکست عاطفی رویدادی است که در هیچ جا ثبت نمی‌شود و نمود عینی ندارد. بسیاری از زوج‌ها با هم زندگی می‌کنند ولی از وجود و درون هم بی‌خبرند، این قطع رابطة عاطفی، عوامل پنهان و ناگفتة بسیار دارد (باستانی و همکاران، 1390).