با شروع دهه نود، فرهنگ جدیدی در شرکتهای بزرگ با عنوان شادی پدید آمد. از سال 1960، پژوهشهای مربوط به شادکامی افزایش یافت و سازمانهای مختلفی به بررسی شادمانی پرداختند. بعضی از سازمانها، سنجش میزان شادکامی و تهیه ابزارهایی برای سنجش شادکامی را هدف اصلی قرار دادند. در برخی دیگر از پژوهشها، شیوه های افزایش شادکامی ارزیابی شده است؛ اما به طور کلی، بررسی عوامل موثر بر شادکامی، مورد توجه بسیاری از پژوهشگران قرار گرفته است (واعظی و همکاران، 1398). نشاط در محیط کار، عبارت است از هنر و مهارت سازگاری با شرایط نامطلوب و مشکلات و در عین حال خلق و ایجاد تجربههای مثبت و با نشاط در محیط کار. نشاط به دلیل اینکه موجب کاهش تنش میشود، میتواند توانایی کارمندان را برای رویارویی کارمندان با فشار عصبی در محیط کار بالا ببرد و باعث میشود آنها خلاقیت، انعطاف و نوآوری خود را تحت فشار نیز حفظ کنند (هادیان و رحمانزاده، 1397). در تعریف نشاط حرفهای، پالمر و همکاران (2011)، آن را به عنوان سینرژی بین رضایتمندی بالا، بهرهوری و مشارکت در نظر میگیرند که به صورت حقیقی به افراد اجازه میدهد موفقیت حرفه ایشان را حداکثر کنند و به اهداف موسسه دست یابند. در واقع، نشاط حرفه ای به سطح بالای انرژی، انعطافپذیری ذهنی در کار، تلاش زیاد و مقاومت در برابر مشکلات کاری، اشاره دارد. کارل و پلوچت (2005)، نیز معتقدند که شادی در کار در ارتباط با احساس مثبت و تعهد کاری و با در نظر گرفتن عوامل احساسی و شناختی بررسی میشود. از دیدگاه پرایز-جونز (2010)، پنج عامل برای نشاط در محیط کار که از آنها با عنوان 5C یاد میشود عبارتند از؛
- مشارکت: به میزان تلاش انجام شده توسط کارمند و ادراک ازآن مربوط میشود.
- باور: میزان انگیزش کوتاهمدتی است که فرد حین کار تجربه میکند.
- فرهنگ: نشان دهنده میزان احساس "تناسب" فرد با شغل است.
- تعهد: میزان انگیزش زیاد و درگیری فرد با شغل است.
- اعتمادبه نفس: اعتقادی است که فرد به خود و شغلش دارد (عسگری و همکاران، 1392).
بر این اساس، هنگامی که تمامی این مولفه ها در محیط کار به یکدیگر می پیوندند، هسته نشاط در کار که مبنی بر خودشکوفایی و دستیابی به استعدادهای فردی است، شکل میگیرد (پرایز-جونز، 2010). از طرفی، مطالعات صورت گرفته نشان میدهد که میان شادی و بهره وری در سازمانها رابطه مستقیمی برقرار است و با افزایش شادی کارکنان، بهره وری آنها نیز افزایش مییابد (زارعی متین و حقگویان، 1390؛ محمدیراد، 1391).