خودشیفتگی یک شخصیت اخلاقی است که تأثیرات مثبت و منفی یا حتی مستقیم بر تصمیمات افراد دارد. الیس این پدیده را در سال 1898 در روانشناسی و روانپزشکی معرفی نمود (آبو و بانگ اریکسن[1]، 2017). طبق انجمن روانپزشکی آمریکا (1994)، خودشیفتگی یک سندرم مشخصه شدید است که شامل احساس غرور نسبت به خود، تلاش برای قدرت و شایستگی نامحدود، ضعف در خودداری، ناتوانی در تحمل انتقاد، عدم همدردی و همکاری چندگانه است. از اینرو، خودشیفتگی یک ویژگی شخصیتی چندوجهی است که با احساس تسلط و تمایل به درگیر شدن در رفتار دیگران همزیستی دارد (اولسن و استکلبرگ[2]، 2015). کمپبل و همکاران (2011)، اعلام کردند که خودشیفتگی یک ویژگی شخصی پایدار و چندبعدی است که شامل بزرگنمایی، خود بزرگبینی و تظاهر است. راسکین و تری (1988)، براین باورند که خودشیفتگی با استفاده از هفت مؤلفه مشخص میشود: قدرت، زرق و برق، تسلط، غرور، ثبات، کاهش شایستگی و خودکفایی. بنابراین، چنین ویژگی روانی در یک فرد میتواند به عملکرد وی کمک نماید. این انگیزه میتواند با احساس تسلط و زرق و برق ایجاد شود که باعث میشود فرد برای رسیدن به موفقیت بیشتر تلاش کند و خود را نشان دهد. علاوتبراین، از آنجاییکه فرد معتقد است که از دیگران بهتر میباشد، این ویژگی ممکن است به مزایای بیشتری برای فرد خودشیفته منجر گردد که به معنای تلاش برای به حداکثر رساندن علایق با حداقل تلاش است. از اینرو، پی بردن به نوع تأثیر ویژگیهای روانشناختی در عصر کنونی از اهمیت بالایی برخوردار است و این ویژگی میتواند در رفتار یا عملکرد یک فرد فوران کند (روحی و خددار[3]، 2021).
خودشیفتگی میتواند پیامدهای مثبت و یا منفی داشته باشد. برخی از پیامدهای مثبت آن شامل کاهش افسردگی، برونگرایی، خوشایندی اولیه و عملکرد بهتر در میان جمع است. از سوی دیگر عطش توجه، اطمینان افراطی به خود و فقدان همدلی ازجمله پیامدهای منفی خودشیفتگی است. بنابراین خودشیفتگی ذاتاً یک ویژگی خوب یا بد نیست بلکه این خودشیفتگی کنترل نشده است که میتواند آسیبهای زیادی به همراه داشته باشد (کراگان[4] و همکاران، 2020).
[1] . Aabo & Bang Eriksen
[2] . Olsen & Stekelberg
[3] . Rouhi & Khaddar
[4] . Cragun