مبانی نظری آشفتگی روانشناختی

آشفتگی روان شناختی یک سندرم یا الگوی رفتاری یا روان شناختی است که فرد مبتلا به آن با نشانه ای دردناک یا نوعی ناتوانی روبه رو می شود. آشفتگی روان شناختی در موارد کنترل نشده وحاد با افزایش قابل ملاحظه درد، ناتوانی، از دست رفتن آزادی بیمار و حتی مرگ همراه است. درافراد مبتلا به آشفتگی روان شناختی علائمی مانند افسردگی،‌ بی‌خوابی، خستگی، مالش معده، سوء هاضمه،‌ تند شدن ضربان قلب، احساس صداهای‌ قلب، تپش قلب، احساس توقف گاه بیگاه‌ ضربان قلب، عرق کردن دست‌ها، سوزن‌ سوزن شدن دست‌ها و پاها، لرزش و رعشه‌ اندام‌ها،تنگی نفس، ناتوانی درکشیدن‌ نفس عمیق،احساس فشار در قفسه سینه، احساس‌ مورمور در پوست بصورت راه رفتن مورچه زیر پوست، درد در اطراف سر، احساس گره در گلو، سرگیجه‌ و تهوع و استفراغ و اسهال و تکرار ادرار کم‌وبیش دیده می‌شود(باباخان زاده، 1400).

روانکاوان آشفتگي رواني را به دو گروه اصلي، روان پريش و روان نژند تقسيم مي کنند. روان پريشي وخيم ترين نوع درنظر گرفته مي شود، که متضمن حس آشفته اي از واقعيت است. حوزه مهم رفتار کجروانه که مسلماً دولت با آن در ارتباط است، و نيز متضمن استفاده از سازمانهاي بازداشت گاهي است، بيماري رواني است. اين انديشه که ديوانگان از نظر رواني "بيمار"هستند، تنها از حدود دو قرن پيش آغاز مي گردد. پیش از آن زمان، افرادي که ما اکنون دچارآشفتگي رواني مي دانيم به جاي اينکه بيمار در نظر گرفته شوند، "جن زده"، "شرير" يا "ماليخوليايي" پنداشته مي شدند(عزتی، 1400).